در سطح روان تحلیلگری
فروید میگوید که نوازادان بیشترین ارضایشان را از طریق لذت دهانی بدست میآورند اول اولین وهلهی تحول نوزاد را در مرحلهی دهانی نامید. در طی این دوره نوزاد به سوی هر شخصی که به او لذت میدهد، جلب میشود که این فرد در غالب موارد مادر وی است. فروید بر این باور بود که دلبستگی به دلیل کسب لذت دهانی از طریق ارضاهای فردی نیازهای غریزی نوزاد ایجاد میشود به همین خاطر مراقبت کنندهی کودک موضوع عشق میشود و این اولین عشق خواهد بود که اساس همهی دلبستگیهای بعدی را شکل میدهد. فروید اعتقاد داشت اگر نوازدی از غذا و رضایت دهانی محروم شود و یا بیش از اندازه ارضا شود ممکن است در وی یک دلبستگی ناسالم توسعه یابد. دلبستگیهای ناسالم نتیجه ی تثبیت ها بر مجرای دهانی در یک کوشش ارضا نشده است. این امر ممکن است در رفتارهایی نظیر سیگار کشیدن، جویدن مراد، یا از لحاظ ویژگی های خاص شخصیتی نظری صبری یا حرص بیان میشود. یکی از عقاید محوری نظریه روان پوشی فروید این بود که محرومیت اثراتی دارد که در طولانی مدت بدست می آیند. کودکی که از نیازهای غریزی اش محروم شده برای همیشه دارای کمبود است (فلانگان، ۱۹۹۹؛ به نقل از ناظمی، ۱۳۹۲۰).
در سطح رفتاری نگری
رفتارنگران معتقدند شخصی که کودک را تغذیه میکند، چهرهی اصلی دلبستگی میشود. آنها بر این باورند که مراقبت کننده یک تقویت کنندهی شرطی شده میشود، نوازد یک پاسخ (بازتاب) غریزی به تغذیه شد دارد. او لذت را تجربه میکند و مراقبت کننده را به این لذت مرتبط میکند. این احساس به حس لذت بردن از تمامی موقعیتهایی که مراقبتکننده به وی نزدیک میشود تعمیم پیدا میکند (فلانگان، ۱۹۹۹؛ به نقل از ناظمی، ۱۳۹۰). نظریه های یادگیری آمریکایی تحت تاثیر دیدگاه لامارک در زیست شناسی، ارگانیزم را بینهایت انعطافپذیر میدانند و بر این باورند که ساختهای درونی نامتغیر یا ساختهای درونی که بتوانند مقاومت کنند یا حتی یک تعامل موثر با محیط برقرار کنند وجود ندارد (پیاژه، ۱۹۶۷؛ به نقل از منصور و دادستان، ۱۳۷۴). نظریهپردازان یادگیری بر این واقعیت تاکید دارند که فرآیند دلبستگی یک راه دوطرفه است و به رابطهی رضایت بخش متقابل و تقویتهای دوجانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا میکند و در نتیجه خود را نیز آرام میکند. کودک با لبخند و قان و قون کردنهای خود، به کسانی که او را آرام میکنند پاداش میدهد. رفتارهای دلبستگی کودک بسیار موثر است، زیرا موجب میشوند که فرآیندهای دلبستگی بین او و والدین به جریان بیفتد. اما باید به خاطر داشته باشم که فرآیند دلبستگی به طور خودکار انجام نمیگیرد، بلکه به تدریج و در پی تعدادی مراحل بوجود میآید (انیزورث و همکاران، ۱۹۷۹؛ وندرزندن، ۱۹۹۶).
در سطح رفتارشناسی طبیعی
رفتارشناسان طبیعی مفهوم نقشبندان یا نگارهگیری را وارد فرآیند دلبستگی کردند. آنها معتقدند که حیوانات یا کشانندههای فطری به دنیا آمدهاند که توانایی بالقوهی زنده ماندنشان ارا افزایش میدهند که یکی از این کشانندهها آمادگی نگارهگیری از یک ریخت خاص موضوع (افرادی که یک صدای خاص ایجاد میکنند یا حرکت میکنند) است و این نگارهگیری به کودک اطمینان میدهد که مراقبت کننده در مجاورت اوست. یک نگارهگیری تنها از طریق بینایی صورت نمیگیرد بلکه ممکن است با بوسیدن رابطه داشته باشد، نظیر آنچه در بزها وجود دارد یا شنیدن مرتبط باشد مانند آنچه در اردکها هست. و آن چیزهای یادگیری شده به وسیلهی مراقبت کننده و نوزاد است. شواهد خوبی در مورد این امر وجود دارد که نوزادان انسان نیز یاد گرفتهاند، در ابتدا برای تشخیص از بوی مادرشان استفاده کنند. به طور مثال سرنوچ و پورتز (۱۸۵) نشان دادهاند که نوزادان روزهای که از شیر مادر تغذیه نمیکنند، مانند نوزادانی که از سینهی مادر تغذیه میکنند میتوانند بوی آغوش مادرشان را از آغوش یک غریبه متمایز کنند. نگارهگیری دارای نتایج بلند مدت و کوتاه مدتی است که اغلب به طور قابل ملاحظهای با یکدیگر مشابهند (فلانگان، ۱۹۹۹؛ به نقل از ناظمی؛ ۱۳۹۰).
موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1398-10-13] [ 04:36:00 ق.ظ ]